دیشب دلم هوای،هوایت راکرده بود،صدای نقاره خانه ات درگوش هایم می پیچید وصلوات خاصه ات ناخودآگاه بر زبانم جاری میشد،دگرحالی بود دیشب همانند اهویی شده بودم که دلِ تنگم محتاج ضامن شدن شمابود آقا، امده بودم تا ضامن اهوی روسیاهت شوی،هرچه دویدم شما راندیدم. اهویی گمشده وسرگشته درصحرای اشوب های دلم بودم چشمانم نور شما وگوش هایم نجوای صداتان را می طلبید،انگار نه نوری بود ونه صدایی،اشوب های دلم همانند گرگ به من حمله کردند وناگهان صدایی شنیدم که می گفت:"بیا،فقط بیا!" چشمانم رابستم ودل رابه صدایت سپردم،ناگهان ازخواب پریدم انگار عشق به شما تمامی ندارد اقا،سال نو میشود با امدنم پیش شماروح وجسمم نومیشود،امسال عیدنوروز باتو ای فرزند پیغمبر،ای تنهاپناه همه ی دردمندانت،ای... هفت سینمان با سلاله پاک تو کامل می شود اقاجان،ماهی های قرمزداخل تنگ بیقراری میکنند بله بی قراری مولایشان را می کنند انگار این دلتنگی مسری است،از فردی به فرد دیگر منتقل می شود. انگار در این دنیا ارزوی اول هرکس داشتن بال است که به سوی تو پر بکشد تو مشهدی وهمانند اهن ربا دل های32استان راجذب می کنی وهمه عاشق تواند ومن عاشق ودلباخته ی تو.. روبروی ضریحت می ایستم ومی گویم:سلام برتوای امام همام وای امام برحق،سلام برتو ای منادی توحید و ای قبله گاه پر عظمت نور،سلام بر تو ای عالم بر عالم بود ونبود از ازل تا ابد،سلام بر توای امام خوبان وپاک رمان عشق وغرور قسمت 7...
ما را در سایت رمان عشق وغرور قسمت 7 دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : shahab344552 بازدید : 292 تاريخ : دوشنبه 23 بهمن 1396 ساعت: 19:28