رمان عشق وغرور قسمت 7

ساخت وبلاگ
دیشب دلم هوای،هوایت راکرده بود،صدای نقاره خانه ات درگوش هایم می پیچید وصلوات خاصه ات ناخودآگاه بر زبانم جاری میشد،دگرحالی بود دیشب همانند اهویی شده بودم که دلِ تنگم محتاج ضامن شدن شمابود آقا، امده بودم تا ضامن اهوی روسیاهت شوی،هرچه دویدم شما راندیدم. اهویی گمشده وسرگشته درصحرای اشوب های دلم بودم چشمانم نور شما وگوش هایم نجوای صداتان را می طلبید،انگار نه نوری بود ونه صدایی،اشوب های دلم همانند گرگ به من حمله کردند وناگهان صدایی شنیدم که می گفت:"بیا،فقط بیا!" چشمانم رابستم ودل رابه صدایت سپردم،ناگهان ازخواب پریدم انگار عشق به شما تمامی ندارد اقا،سال نو میشود با امدنم پیش شماروح وجسمم نومیشود،امسال عیدنوروز باتو ای فرزند پیغمبر،ای تنهاپناه همه ی دردمندانت،ای... هفت سینمان با سلاله پاک تو کامل می شود اقاجان،ماهی های قرمزداخل تنگ بیقراری میکنند بله بی قراری مولایشان را می کنند انگار این دلتنگی مسری است،از فردی به فرد دیگر منتقل می شود. انگار در این دنیا ارزوی اول هرکس داشتن بال است که به سوی تو پر بکشد تو مشهدی وهمانند اهن ربا دل های32استان راجذب می کنی وهمه عاشق تواند ومن عاشق ودلباخته ی تو.. روبروی ضریحت می ایستم ومی گویم:سلام برتوای امام همام وای امام برحق،سلام برتو ای منادی توحید و ای قبله گاه پر عظمت نور،سلام بر تو ای عالم بر عالم بود ونبود از ازل تا ابد،سلام بر توای امام خوبان وپاک رمان عشق وغرور قسمت 7...
ما را در سایت رمان عشق وغرور قسمت 7 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahab344552 بازدید : 292 تاريخ : دوشنبه 23 بهمن 1396 ساعت: 19:28

مادر:چه واژه عجیبی است، گاه مهربان،گاه دلسوز،گاه خشمگین وگاه مادرانه...این صفات زمانی به خاطرم می اید که این واژه ی عجیب رابه زبان می اورم...شاید جمله ی رفیق بی کلک مادر را زیاد شنیده یا دیده باشید اما همیشه فقط نگاهی سریع وگذرا کرده اید وهیچ گاه تأمل نکرده اید که هیچ دوست  و رفیقی مثل ومانند مادر نیست..مادر ای واژه ی عجیب برای حرف «میم» کلمه ات که نشانه ی مهربانی توست،مهربانانه دوستت دارم؛هرچندمهربانی های عالم به پای مهرِمادریِ تو نمی رسد،حرف «الف»کلمه ات که نشانه ارامش توست زمانی که درآشوبم؛اسمت درگوش هایم نجوامی کند از ارامش اسم تو،تمام وجودم لبریز از ارامش می شود،از حرف «دال» کمه ات دانش را اموخته ام،هرچند دانش من درپای دانش تو پَشیزی ارزش ندارد و این منم که سواد کمه خودم را به رخ سوادچندین وچند ساله ی تومیکشم وهیچ نمیدانم تو،دوسه پیرهن بیشتر زمن پاره کرده ای،ای مادر از نشانه ی حرف «ر»ی کلمه ی اخرت هست که من کامل میشوم این نشانه این است:«راهنمای من»درباره نشانه اخرت چه بگویم چه لال شده ام  و نمی توانم کلمه ای به زبان بیاورم اما باید برای اتمام گزارش مادرشناسی از یک دریاجمله چند خطی بنویسم پس مینویسم:«ای مادر ای مهربان ترین مهربانان،ای ارامش من، ای داناترین و ای راهنمای من،توهمیشه راهنمای من بودی درهرجا وهمه جا راهی به من نشان دادی تادرچاه ظلمت وغفلت نیفتم ومرا به سوی رمان عشق وغرور قسمت 7...
ما را در سایت رمان عشق وغرور قسمت 7 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahab344552 بازدید : 274 تاريخ : دوشنبه 23 بهمن 1396 ساعت: 19:28

عشقی به وسعت دریا سنگی که عاشق دریا شد(سنگم احساس داره ولی بعضیا!)لب دریا نشسته ام و از گرمای پر محبت خورشید،آفتاب میگیرم،هر ازگاهی قطرات بسیار ریزی از دریا پس از برخورد به یک سنگ بزرگ به من برخورد میکردند واین برایم لذت بخش بود،انگار دریا امروز سرحال تر و پر انرژی تر است،پس باید خودم را برای یک سفرطولانی اماده کنم،بهتر است تا وقت دارم بروم که ازهمه خداحافظی کنم،گرم خداحافظی با ابرها هستم که یکدفعه بایک موج بلندش سخنم را ناتمام میسازد و مرا سوار بر موج هایش از ساحل دور میکند.دیگر موج سواری خسته ام میکندوسری به اعماق دریا می زنم چون خیلی وقت است ماهی ها ومرجان ها راندیدم اخرین باری که باماهی ها همسفر شده بودم و لای فلس هایشان خودم را جای داده بودم همین یک هفته پیش بود،دلم برایشان تنگ شده بود،اول ازهمه به سراغ مرجان ها میروم ،میخواهم خاطره ی گیر افتادنم لابه لای زلف پریشانشان را بازگو کنم اری ان روز که با دریا همسفر شده بودم گمان نمیکردم این اتفاق تلخ بیفتد که بعد بهانه ای باشد برای دیدار دوباره با مرجان ها،ان روز که بادریا جر وبحث می کردیم ناگهان دریا تمام انرژی اش راجمع کرد ومرا همانند زباله به ناکجا اباد پرت کرد که من زیر زلف های بادمجونی این مرجان گم شدم کسی صدایم را نمی شنید دیگر نا امید ازهمه جا که من هم همانند دوستانم بی نام ونشان تبدیل به رسوب می شوم و تمام زندگی ام سیاه وتار رمان عشق وغرور قسمت 7...
ما را در سایت رمان عشق وغرور قسمت 7 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahab344552 بازدید : 292 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1396 ساعت: 20:12